مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای جلوۀ حق در تو عیان حضرت باقر مدح تو فـزونتر ز بـیان حضرت باقر شاهـان هـمگی سائـل درگـاه رفـیعـت ای پـادشـه پـادشهـان حـضـرت بـاقـر باید که کـنـد فـخـر گـدای سـر کـویت بر جمله سلاطین جهان حضرت باقر تو حجت داداری و دشمن به چه جرمی با زهر تو را کُشته چنان حضرت باقر در مـاتـم تو ای گـل گـلـزار حـسیـنـی گـریـنـد همه عـالـمـیـان حضرت باقر افـسوس که زد آتش زهـر ستم خـصم یکباره تو را شعله به جان حضرت باقر فریاد که از سوزش آن زهر شرربار رفته ز تنت تاب و توان حضرت باقر خون شد به دلت چونکه همه عمر شنیدی از دشمن و دوست زخم زبان حضرت باقر از کودکیات ظلم و ستم دیدی و کردی در سینه غم خویش نهان حضرت باقر بـا خـاطـرههـای سـفــر شــام هـمـاره بود اشک تو از دیده روان حضرت باقر هم پای رقـیـه چو روی خـار دویـدی مانده به کفت پات نشان حضرت باقر جانت به لب آمد به ره شام چو دیـدی تو رأس حسین را به سنان حضرت باقر |